مهدیار محمودی

اسپرانتو و خاطرات پدر

زبان اسپرانتو (Esperanto) معروف‌ترین زبان فراساختهٔ میانجی جهانی است، که در میان زبان‌های ابداعی موجود، بیشترین گویشوران را در جهان دارد. کسی را که به زبان اسپرانتو سخن بگوید یا از آن استفاده کند اسپرانتیست (اسپرانتودان) می‌نامند. (+)

اولین و تنها کسی که از این زبان برایم گفت پدرم بود. برایم تعریف می‌کرد که زمانی که نوجوان بوده، زبان اسپرانتو که توسط زامنهوف، یک پزشک لهستانی، ساخته شده بود، بسیار در جهان طرفدار پیدا کرده بود و به‌نوعی زبان بین‌المللیِ ابداعی آن زمان شده بود.

مجلات متعددی به این زبان چاپ می‌شد و به کشورهای مختلف ارسال می‌شد.

برخی یوسف اعتصامی (اعتصام الملک)، پدر پروین اعتصامی، را اولین کسی می‌دانند که ایرانیان را با زبان اسپرانتو، توسط نشریهٔ خود، بهار، آشنا کرد. (+)

پدرم می‌گفت: اسپرانتو را خودآموز، با کتاب و مجله و واژه‌نامه یاد گرفتم.

یک بار آدرس خانه‌شان را برای یکی از مجلات اسپرانتو فرستاده بود. ظاهراً آن مجله قسمتی داشته برای آشنا کردن افرادی که اسپرانتو بلدند با یکدیگر.

از این طریق دوستانی پیدا کرده بود در کشورهای مختلف – لهستان، برزیل، فرانسه، هلند، رومانی، بلغارستان، چک، آلمان شرقی، روسیه، کره جنوبی و ژاپن.

می‌گفت با یکدیگر به زبان اسپرانتو مکاتبه می‌کردیم. برای هم نامه می‌فرستادیم و یادگاری‌های کوچک – آن‌ها برای من از کشورشان عکس یا تمبر و من هم برای آن‌ها کارت پستال عید نوروز و تمبر ایرانی.

ابتدایی که بودم پدرم روی یک کاغذ لیستی از لغات پرکاربرد اسپرانتو را با تلفظشان به فارسی برایم نوشته بود. می‌خواست که من هم کمی اسپرانتو یاد بگیرم. اتفاقا تا حد قابل قبولی هم یاد گرفته بودم اما از آن‌جا که هیچ دوستی پیدا نکردم که با آن به زبان اسپرانتو مکاتبه کنم، الان تنها «خوب» و «بد» را به اسپرانتو به‌یاد دارم – «بونا» و «مل‌بونا» (bona – malbona).

این روزها هم کسانی را می‌شناسم که تنها با ایمیل با دوستانی در کشورهای دیگر در ارتباطند. اما فکر می‌کنم این تجربه از آن جنس نیست. ۴-۵ دهه پیش، حس و حال دیگری داشته. همین که روزها یا هفته‌ها باید صبر می‌کردند تا دست‌نوشته‌ی مخاطبشان به دستشان برسد -شاید هم در مواردی در میان مکاتبه اصلاً نامه‌ای نرسد- تجربه‌ای‌ست که برای نسل من کمتر قابل درک است.

چند روز پیش پدر می‌گفت که یکی از آن‌هایی که با او به اسپرانتو مکاتبه می‌کرده را در لینکدین پیدا کرده. امروز در تلگرام عکس او را در کنار عکسی که چهل سال پیش در کنار نامه‌ای، از او به دستش رسیده بود برایم فرستاد با این کپشن:

«آرین (Arjen) شورد دو فریس»، چهل سال پیش و الان.

عکسش برایم آشنا بود. چند سال پیش که پدرم نامه‌ها و یادگاری‌های اسپرانتو-زبانان کشورهای مختلف را نشانم می‌داد عکس او را هم میان آن کاغذها و پاکت‌نامه‌ها دیده بودم. ظاهراً آرین شورد دو فریس، در آمستردام هلند زندگی می‌کند.

پدر و آقای دو فریس بعد از چهل سال دوباره به زبان اسپرانتو با هم مکاتبه می‌کنند – البته این بار از طریق اینترنت.

3 پاسخ

  1. یکی از چیزهایی که راجع به این وبلاگ دوست دارم اینه که معمولن لازمه موقع خوندن گوگل باز کنم و گاهی با یه سری چیزا برای اولین‌بار این‌جا مواجه می‌شم؛ اشخاص، پدیده‌ها و ماجراهایی که با وجود گستردگی اطلاعات دریافتی‌م، برام کاملن جدیدن. جدید و جالب و کنجکاوی‌برانگیز. 🙂

  2. حقیقتا تحمل یک سری مسائل برای نسل ما سخت است. به خصوص مسائلی که باید در آن ها صبر کرد و انتظار کشید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *