به بهانهی یک خاطره میخواهم کمی در مورد خریدن و خواندن تکست بوک دروس پزشکی بنویسم – هم تکست بوک انگلیسی و هم ترجمه.
رسماً دانشجو بودیم اما هنوز فضایی به اسم دانشگاه را به چشم ندیده بودیم. وبسایتی با عنوان «سامانه نوید» به ما معرفی کردند و گفتند: «این هم از دانشگاه». از اولین کلاسهایمان -و از اولین تجربههای یک کلاس دانشگاهی-، کلاس مقدمات علوم تشریح بود – که استاد فایلهای ویدیویی ضبط شدهاش را در همان سامانه نوید برایمان بارگذاری کرده بود. مثل اکثر اساتید، نحوهی تدریس استاد علوم تشریح اینگونه بود که روی اسلایدهایش توضیح داده و همزمان Screen Record انجام داده بود تا تدریسش به فرمت ویدیو دربیاید.
استاد در همان اسلایدهای نخست، تصویر دو جلد تکستبوک و دو جلد کتاب تست قرار داده بود و آنها را به عنوان منبع معرفی میکرد. تکستبوک اول رفرنس بافتشناسی جانکوئیرا و تکستبوک دوم رفرنس رویانشناسی (جنینشناسی) لانگمن بود که توسط چند نفر از اساتید علوم تشریح کشور، ترجمه شده بود.
شنیده بودم که دانشجویان جدیدالورود تحت تاثیر جو درسها و اساتید قرار گرفته و فورا همهی کتابهای رفرنس را خریداری میکنند. دلم نمیخواست دانشجوی جو-گرفته باشم. چند ماهی صبر کردم و با بعضی از دوستان هم در اینباره صحبت کردم تا نظر آنها را راجع به خرید تکستبوک بدانم. با تقریب خوبی، همهی دانشجویانی که از آنها مشورت گرفتم -چه دانشجوهای سال بالاتر و چه همکلاسیها-، مخالف خرید تکست بوک بودند. میگفتند: «کسی نمیرسد رفرنس بخواند. نیازی هم نیست؛ اساتید از جزوات و تدریس خودشان سوال میدهند. رفرنس برای کسی است که دانشجوی علوم تشریح، فیزیولوژی، بیوشیمی و غیره است». تقریبا همنظر آنها شده بودم. به خواندن جزواتی که از تدریس اساتید نوشته بودم اکتفا کردم.
از اواسط ترم نخست
نیمی از ترم اول سپری شد. احساس کردم ساختار جزوات من را اذیت میکند و جزوهای که از وویس و ویدیوی استاد نوشته میشود نظم خوبی در ارائهی مبحث ندارد. از طرف دیگر فکر کردم آن دو رفرنس بافتشناسی و جنینشناسی که استاد علوم تشریح معرفی کرده بود نباید متن آنچنان سنگینی داشته باشند و میتوانم به جای جزوات، آنها را بخوانم؛ بدون این که حتی یک بار هم متن آنها را دیده باشم یا چند صفحه از آنها را ورق زده باشم.
از سایت انتشارات، هر دو تکست بوک لانگمن و جانکوئیرا را سفارش دادم. بعد از چند روز که به دستم رسید شروع کردم به خواندن چند صفحه از آنها. آن موقع خیلی متوجه مورد خاصی نشدم. مباحث طبقهبندی شده بود و وقتی یک صفحه را مطالعه میکردی، میدانستی کجای نقشهی راهی و میتوانستی مطالب را هم بهتر در ذهنت سازمانبندی کنی. ترم اول تمام شد و آنقدرها از رفرنسهایی که خریده بودم استفاده نکردم و تصمیم گرفتم از ترم دوم جزوه و رفرنس را با هم جلو ببرم.
در طول ترم دوم چند بار لانگمن را باز کردم و نگاهی به مباحث تدریسشده انداختم. برای امتحان پایان ترم علوم تشریح قلب و عروق هم حدود ۷۰ درصد مطالب جنینشناسی را از روی لانگمن خواندم. از اهمیت درس فیزیولوژی و کاربرد آن در فهم مطالبی که قرار است در ترمهای بالاتر بخوانیم زیاد شنیده بودم. ترم دوم تصمیم گرفتم دو جلد فیزیولوژی پزشکی گایتون را نیز خریداری کنم. در آن زمان حتی تصور این که بخواهم سراغ تکست بوک انگلیسی بروم هم برایم سخت بود. من دیپلم یا هر مدرک دیگری برای زبان نداشتم. زبانم بد نبود. به صورت خودآموز به سطح مطلوبی از مکالمه و خواندن رسیده بودم و به صورت آکادمیک هم شاید پنج شش ماه بیشتر تا دیپلم زبان فاصله نداشتم که کلاس زبان را رها کرده بودم. اما از آنجا که چند بار رمانهای انگلیسی را شروع کرده و به ناتوانی خود در دنبالکردن داستان و فهم آنها پی برده بودم تصورم این بود که خواندن متن تکستبوک نیز مثل رمان، نیازمند دایرهلغات بسیار گسترده و آشنایی زیاد با واژگان تخصصی آن مبحث و موضوع است. بعد از خرید فیزیولوژی گایتون، در همان روزها چند فصل از مباحث ترم دوم را از روی آن خواندم. اما چیزی در متن این رفرنسهای ترجمهشده نیز اذیتکننده بود و باعث میشد احساس کنم تمرکز کافی ندارم؛ آن هم این بود که جملهبندیها بعد از ترجمه، مفاهیم را به خوبی نمیرساندند. بعضی اوقات مجبور میشدم یک پاراگراف را چند بار بخوانم. دیدن نامهای ترجمهشده به فارسی و تلاش برای فهمیدن این اسامی تخصصی نیز انرژی زیادی از من میگرفت؛ طوری که هر ستون از کتاب را که میخواندم خسته میشدم و حوصلهی ادامه دادن نداشتم.
کم کم از خواندن رفرنس زده شدم. لانگمن و جانکوئیرا و گایتون صرفا نقش پرکردن قفسهی کتاب را به خود گرفتند. به جزوهها برگشتم و سعی کردم هرطور که شده با آنها سر کنم. هر چه باشد حجم کمتری نسبت به تکستبوکها داشتند و به اندازهی آنها از من انرژی نمیگرفتند. هر از گاهی هم برای این که غباری روی جلد تکستبوکها ننشیند، صحت برخی جملات جزوه را با تورق تکستبوک و خواندن دو سه خط از آن، میسنجیدم.
تجربهٔ خواندن تکست بوک و المپیاد علوم پزشکی
از ترم چهارم که به واسطهی ورود به فضای المپیاد «تفکر علمی در علوم پایه»، با خواندن مقالات آشنا شدم، برخورد من با متون علمی انگلیسی زیاد شد. در ماههای نخست، خواندن حتی یک پاراگراف از یک مقالهی انگلیسی برایم دشوار بود. از هر ده کلمه حداقل سه کلمه برایم ناآشنا بود و مجبور میشدم مدام به دیکشنری مراجعه کنم؛ اما چارهای نداشتم. در هر صورت به جهت آمادگی برای المپیاد -خصوصاً در این حیطه- «مقاله خواندن» باید جزئی از مهارتهای تو میشد. موضوع ارائه شده برای حیطه تفکر علمی در علوم پایه در آن دوره «ابعاد سلولی و مولکولی سلامت روان» بود و علاوه بر خواندن مقالات مرتبط با این موضوع، نیاز بود که به عنوان دانش پایه، با نوروآناتومی و نوروفیزیولوژی در سطح معمول یک دانشجوی علوم پزشکی آشنا باشی. از آنجایی که هنوز واحد نوروفیزیولوژی را نگذرانده بودیم، تصمیم گرفتم خودم یک دور فصلهای مربوط به فیزیولوژی اعصاب گایتون را بخوانم. با گایتونِ فارسی که رابطهی کمرنگشدهای داشتم. از طرفی هم بخشی از سوالات المپیاد به زبان انگلیسی طرح میشد و لازم بود که با متون انگلیسی و ترمینولوژی علوم پایه و علوم اعصاب تا حدودی آشنا باشی؛ با این که هنوز تصور سنگینی از رفرنسهای ترجمهنشده داشتم، دل را به دریا زدم و کتاب رفرنس فیزیولوژی گایتون انگلیسی را از کتابخانه ی دانشگاه به امانت گرفتم.
خواندن تکستبوک انگلیسی از آن چیزی که تصور میکردم خیلی سادهتر بود.
البته نمیگویم که از همان ابتدا بدون هیچگونه چالشی، راحت میخواندم و جلو میرفتم. اوایل سرعتم پایین بود. هنوز کلماتی وجود داشت که کاملا جدید بودند. اما غالب این کلمات، آنقدر در متون علمی به کار برده میشدند که بعد از یک یا دو ماه مطالعه به زبان انگلیسی، همهی آن مهمها و پرکاربردها را یاد گرفتم. مثال پررنگی که الان در ذهنم هست، واژهی Inhibit (مهار کردن) است؛ واژهی پرکاربردی در علوم پایه و مقالات سلولی و مولکولی. مثلا در فیزیولوژی میخوانیم:
Cholecystokinin (CCK) inhibits gastric acid secretion.
[هورمون] CCK ترشح اسید معده را مهار میکند.
معنی این واژه برای خیلیها واضح است. خاطرم هست اولین بار که در متون علمی با Inhibit مواجه شدم، معنی آن را در دیکشنری جستجو کردم. احتمالا بار دوم و سوم یا حتی چهارمی هم که به این کلمه بر خوردم، معنی آن را جستجو کرده باشم اما حالا معنی و مفهوم آن در ذهنم بدیهی و تثبیت شده است. خیلی طول نکشید تا تسلط نسبتا خوبی بر لغات ضروری تخصصی به دست آوردم؛ لازمهاش تکرار و برخورد زیاد و کمی صبر بود؛ به هرحال مراجعهی مکرر به دیکشنری حین مطالعه کمی حوصلهسربر است. هنوز در مطالعهی تکستبوکهای انگلیسی به سرعتی نرسیده بودم که بتوانم برای امتحانات، آنها را جایگزین جزوه کنم اما به صورت پراکنده سعی میکردم مباحث ترمهای قبل یا فصلهای مرتبط با موضوع المپیاد را بخوانم. بعد از آن، فایل چند رفرنس دیگر علوم پایه به زبان انگلیسی را دانلود کردم و هر کجا نیاز به مراجعه به تکستبوک داشتم به آنها رجوع میکردم. رفرنسهای سایر دروس مثل بافتشناسی جان کوئیرا یا ایمنیشناسی ابوالعباس هم متن روانی داشتند؛ با خواندن آنها متوجه شدم اصولا برای نوشتن تکستبوکها از واژگان و ساختارهای پیچیده استفاده نمیشود؛ برخلاف کتابهای داستان و رمانهای انگلیسی.
از این بابت احساس خوبی داشتم و لذت میبردم که میتوانم بدون این که متنها از فیلتر «ترجمه» عبور کنند و در این فرایند، فاتحهشان خوانده شود، آنها را بخوانم و بفهمم. اگر شما هم مسیر مشابهی از متون فارسی به متون انگلیسی طی کرده باشید، احتمالا این حس خوشایند را تجربه کردهاید. شاید هم در آینده تجربه کنید.
اگر به ترم اول بازمیگشتم، برای خرید تکستبوک تصمیم متفاوتی میگرفتم. ابداً به سراغ رفرنس های ترجمهشده نمیرفتم. خرید دو جلد فیزیولوژی گایتون فارسی و دو جلد بافتشناسی و جنینشناسی فارسی را از اشتباهات خود در آغاز تحصیل پزشکی میدانم. البته در نظرم این موضوع یک موضوع -تقریبا- سلیقهای است. شاید کسی با خواندن مقالهی فارسی یا رفرنس ترجمهشده هیچ مشکلی نداشته باشد و تا انتهای تحصیل هم کاملا مسالمتآمیز با متون فارسی پیش برود. چرا میگویم «تقریبا» سلیقهای؟ چون بههرحال اصالت بیشتری در متن ترجمهنشده وجود دارد و اگر کسی میخواهد به آن اصالت دست پیدا کند ناچار است در این زمینه، سلیقهاش را کنار بگذارد. از طرف دیگر اگر شخص در پی این باشد که دانش او در رشتهاش بهروز بماند یا از Edge of Science بیخبر نماند، لازمهی آن خواندن مقالات مجلات معتبر است که همگی به زبان انگلیسی منتشر میشوند.
اگر دانشجویی در شروع مسیر تحصیل پزشکی دربارهی خریدن یا خواندن رفرنس از شما سوال کرد، از او بخواهید قبل از تصمیمگیری، خواندن تکست بوک انگلیسی را برای چند ماه تجربه و لمس کند.