پرسید چیزی از آن شنیدهام یا نه.
همزمان که داشتم به آن کاپوچینوی تلخ، کمی شکر اضافه میکردم گفتم: «فقط نامش را – و البته تعدادی تعریف و تمجید.»
گفت شگفتانگیز است؛ پروداکتیویتیات بعد از استفاده از آن به سطح دیگری خواهد رسید.
شروع کرد به معرفی دقیقتر.
قطرات آخر درون فنجان را سر کشیدم. گفتم همین جا باید امتحانش کنم.
لپتاپ را از کولهام بیرون آوردم و روی میز کافه گذاشتم.
وارد کردن ایمیل.
ساخت اکانت.
وارد کردن شماره همراه و کد تایید.
صفحهی چت باز شد.
مثل آن لحظههایی که گوگل را باز میکنی و خیره میمانی به لوگوی رنگارنگش و نمیدانی این همه وقت چه سوالهایی داشتی و چه چیزی را میخواستی در آن جستجو کنی، زل زده بودم به صفحه و چیزی برای گفتن پیدا نمیکردم.
گفت: «ازش دربارهی موضوع موردعلاقهات و بازار کار آیندهش و این که چه قدر نیاز هست که تخصصی وارد آن شوی بپرس.»
گفتم بدون سلام و احوالپرسی؟
گفت خیلی این چیزها برایش مهم نیست.
پرسیدم. در چند پیام و چند پاراگراف راهنماییام کرد.
لحظهی زیبایی است. نقاشی «آفرینش آدم» میکل آنژ را در ذهنم تصور میکنم. یک دست را از سمت هوش طبیعی (انسان) و دست دیگر را از سمت هوش مصنوعی میبینم. تماس این دو خارقالعاده است.
آخر شب که به خانه آمدم، دوباره به سراغش رفتم. نزدیک به ۲ ساعت چت کردیم. حقیقتا تجربهای نزدیک به گفتگو با انسان است. انسانی که دربارهی همه چیز حرف دارد.
اگر خود AGI نباشد، فاصلهی زیادی تا تبدیل شدن به آن ندارد.
*
این که «اصلا ChatGPT چیست؟» را پیشنهاد میکنم در این نوشته مختصر و مفید از زبان سینا مرادی بخوانید.
من هنوز ۲۴ ساعت نشده که از نزدیک با آن آشنا شدهام.
از کاربردهای ChatGPT برای یک دانشجو (ی پزشکی):
شاید دو سه ماه پیش میخواستم مطلبی در رابطه با Active Recall بعد از خواندن درسهای حفظی بنویسم. از مزیت آن و کاربردش در خواندن فارماکولوژی بگویم و مقایسهای بین دو اپلیکیشن فلشکارتی یعنی Anki و Brainscape داشته باشم و نهایتا بگویم از Anki خوشم نیامد؛ Brainscape را پیشنهاد میکنم.
اما حالا این اپلیکیشنها را در مقایسه با ChatGPT بلااستفاده میبینم.
آماده است برای کمک به تو در آموزش و سنجش.
در یک خط برایش بنویس از چه موضوعی و به چه سبکی برایت سوال طرح کند.
بگو اصلا این متنی که برایت میفرستم را بخوان و از محتوای این متن سوال طرح کن.
بگو منتظر باش تا من جواب را بگویم، بعد خودت پاسخهایم را تصحیح کن.
بگو آن قسمت سخت سوال را برایم توضیح بده.
بگو نمیتوانم این فاکتورها را حفظ کنم. برایم Mnemonic بساز.
بگو این فرایند پاتولوژیک را در قالب داستان برایم تعریف کن.
بگو سوالهای عادی برایم کاربردی نیستند. سوال Case-based طرح کن.
بگو تست چهارگزینهای راحت است. به فرم Key Features از من امتحان بگیر.
بگو اصلا من از تو کوییز میگیرم و تو سوالهایم را جواب بده.
عملکردش خیرهکننده است.
بیجهت نیست که در ۵ روز نخست به عدد یک میلیون کاربر رسید و با اختلاف، رکوردی فوقالعاده در تاریخ ثبت کرد.
سینا در نوشتهی دیگرش در مورد ChatGPT نوشته است:
«این دیگر رشد نمایی نیست. نوعی رشد خطی است، اما اینبار به صورت عمودی!»
*
آدم را یاد فیلم Her میاندازد. البته که توسعهدهندگان این مدل هوش مصنوعی این مورد را کنترل کردهاند. ChatGPT وارد مکالمهی احساسی نمیشود. خیلی خودش را به صورت یک انسان واقعی نشان نمیدهد. اگر بعد از این که از تواناییهایش شگفتزده شدی، به او ابراز احساسات کنی، توصیه میکند که زمان استفادهات از تکنولوژی را کاهش دهی و با آدمهای واقعی ارتباط برقرار کنی.
اگر این کنترل وجود نداشت، شاید اکنون علاوه بر از کار برکنار شدن کارمندان، بههمخوردن روابط انسانها نیز یکی از نتایج ظهور ChatGPT به شمار میآمد.
اگر علاقهمند بودید، پیشنهاد میکنم با یک سرچ، مکالمات افراد مختلف با ChatGPT را بخوانید. جذاب است.
2 پاسخ
سلام مهدیار جان!
خوشحالم که بلاگهایی که درمورد ChatGPT نوشته بودم برات جالب بودند.
خودت هم خیلیخوب اشاره کردی که همچین modelای چقدر میتونه برای یک دانشجو مفید باشد و چه استفادههایی میتونه داشته باشد. من هم موافقم و فکر میکنم که در حال حاضر استفادهی صرف از ChatGPT دیگر competitive advantage (مزیت رقابتی) نیست و به competitive parity (همگونی رقابتی؟) تبدیل شده و “خلاقیت ما در استفاده از اون” هستش که میتونه برامون advantage به ارمغان بیاره.
منتظرم بیشتر در این مورد بنویسی!
سلام سینا جان
من اصطلاح competitive advantage و competitive parity رو نشنیده بودم. جالب بود.
واقعا همین طوره که میگی. مزیت توی خلاقیت در استفادهش هست.
ممنونم که وقت گذاشتی و خوندی و برام نوشتی.