چند هفتهای میشود که خیلی کم فرصت میکنم گزارش بنویسم. خیلی از روزها هم آنقدر تکراری میشوند که میتوان گزارش روز قبلی را عیناً کپی پیست کرد برای روز بعد. با این حال سعی کردم روزها و لحظات مهم را ثبت کنم.
تکههایی از این روزها در یک ماه گذشته:
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
- اولین روز دانشگاه در سال جدید و اولین جلسه از مقطع فیزیوپاتولوژی بود. دکتر … مروری بر آناتومی ریه داشت و دکتر … مروری بر فیزیولوژی آن.
- چرا ۴۵ دقیقه تاخیر باید یک چیز اینقدر عادی باشد که حتی استاد نخواهد یک عذرخواهی ساده بکند؟
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
- امروز با استاژرهای ورودی ۹۷ هماهنگ کرده بودم که بروم بیمارستان شهید بهشتی. قرارمان ساعت ۱۲ بود. از ۱۱:۴۵ آنجا بودم.
- ۱۲:۳۵ دوستان استاژرم رسیدند. این ماه استاژر طب اورژانس هستند. یک سر رفتیم پاویون اینترنها. وسایلمان را گذاشتیم و برگشتیم به اورژانس بیمارستان.
- کنار دست یک اینترن یک مریض حدوداً ۶۰ ساله با ملنا را دیدیم. سعی کردیم مروری بر Upper GI Bleeding از روی آپتودیت و مداسکیپ داشته باشیم. البته من بیشتر نقش شنونده و مشاهدهگر را داشتم. هدفم از بیمارستان رفتن همین مشاهدهکردن است.
- یک مریض ترومایی که با ماشین تصادف کرده بود را هم دیدیم. زخم بازی نداشت. معاینه و تصویربرداری انجام شد. دستش را پانسمان کردند و رفت.
- یک سر هم به بخش داخلی زدیم. پروندهی یک بیمار که با شکایت درد قفسه سینه و سرفهی خونی آمده بود را یک ساعت زیر و رو کردیم. سعی کردم چیزهایی را که در کورس مقدمات بیماریهای ریه خواندهام با کیس تطبیق بدهم.۱
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
- حدود نیم ساعت در فروشگاه دنبال یک خوراکی بدون شکر گشتیم. مثلا خواستیم چند روز رژیم بدون شکر داشته باشیم. چیزی پیدا نشد. رفتیم بستنی دشتبهشت، شیرموز عسلی گرفتیم. خامههایش شکر داشت. گفتیم بدون خامه باشد. تغذیهی سالم داشتن اصلاً راحت نیست.
- یک ساعت بعد تغذیهی سالم را فراموش کردیم. دیدیم سیر نشدهایم؛ نفری یک سمبوسهی سیبزمینی گرفتیم.
۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
- صبح سعی کردم زود بیدار شوم. خیلی زود نشد. حدود ساعت ۹ از تخت بلند شدم. صبحانه خوردم و کولهام را جمع کردم. پیاده رفتم به سمت کتابخانه.
- این روزها روتین تکراریای دارم. ساعات زیادی از روز را در کتابخانهام. ۹ اردیبهشت امتحان کورس ریه است.
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
- از ۹ صبح تا ۵ عصر در دانشگاه کلاس داشتیم. صبح کلاس فارما بود. قرار بود دکتر … بیاید اما ظاهرا مشکلی برایش پیش آمده بود. به جایش دکتر … آمد. داروهای بیماریهای ریه را گفت.
- از ظهر تا الان که ساعت ۲۳ و ۲۷ دقیقه است، این غدههای لاکریمال یک قطره هم نم پس ندادهاند. زخم شد این قرنیه. مشکلشان چیست واقعا!
- از داروخانه یک قطرهی اشک مصنوعی گرفتم.
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
- واقعا درسهای فیزیوپاتولوژی و سنگینی برنامهای که آموزش دانشگاه در این ترم برای ما چیده، زندگی را بر من دشوار کرده. خیلی دیر به دیر یادم میافتد که بنویسم.
- امتحان پاتولوژی کورس ریه که افتاده بود وسط کورس جدید، چند روز به تعویق افتاد. از بعد از غروب آمدهام کتابخانه. کمی قلب بخوانم ببینم این کورس جدید چطور است.
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
- قرار بود کلاس امروز در آمفیتئاتر بیمارستان برگزار شود. قبل از کلاس، مورنینگ داخلی در آمفیتئاتر درحال برگزاری بود. یک صندلی آن عقب عقبها پیدا کردم و نشستم. مورنینگ که تمام شد استاد کلاس را شروع کرد.
- خیلی مستقیم از قلب و بیماریهایش صحبت نمیکرد. از مسائل مهمتری میگفت. از این که پزشکشدن یک هنر است. از این که چگونه یک پزشک هنرمند شویم. گفت دنبال یادگیری باشید. گفت چیزهایی که اساتید به شما یاد میدهند قطرهای از یک دریاست. فکر نکنید همه چیز این قطره است. خودتان بروید سراغ دریا و از دریا لذت ببرید.
- حرفهایش مایهی دلگرمی بود. گفت اگر میخواهید چیزی را یاد بگیرید، کامل یاد بگیرید. یادگیری نصفه و نیمه هیچ به دردتان نمیخورد. شاید تنها فایدهاش این باشد که جلوی جمع چند کلمهی پراکنده میگویید و آنها خیال میکنند چیزی بلدید. این را که گفت یاد دو خط از کتاب When Breath Becomes Air افتادم.۲
پاورقی:
۱.
یک نما از ۲۷ فروردین – اتاق Treatment بخش داخلی بیمارستان شهید بهشتی قم
۲.
When Breath Becomes Air – Paul Kalanithi