اگر سفید باشد، سیاه.
اگر زمین باشد، آسمان.
اگر نوک کوه باشد، قعر اقیانوس.
اگر سرمای بهمن باشد، گرمای مرداد.
اگر نور باشد، ظلمات محض.
اگر شرق باشد، غربِ غرب.
صبح علیالطلوع باشد، تاریکی دم غروب.
مدرن باشد، سنتیترین.
اگر ارومیه باشد، جایی حولوحوش بندر چابهار.
اسدیکارد دوربین دیجیتال باشد، فیلم آنالوگ.
میلادی باشد، به تمام معنا خورشیدی.
اگر یقین باشد، ظن و شک.
اگر بیرنگ باشد، پررنگترین.
اگر قبح باشد، زیبایی.
کلیسا باشد، جردانو برونو.
چراغ علاءالدین باشد، پروژکتور ورزشگاه.
چکمهی زمستانه باشد، صندل انگشتی.
رنگی باشد، خاکستری و خنثی.
اگر دریا باشد، دریازده.
گردوخاک باشد، آلرژی.
شاید اگر بنشینم و خوب فکر کنم، بیانتها مثالهای جدیدی برای این لیست پیدا کنم.
این لیست میدانید چیست؟ رابطهی «بهداشت خواب» و من.
جایگذاری کنید؛ او اولی باشد، من دومیام.
همینقدر بیربط نسبت به همیم. در دورترین نقطه از یکدیگر ایستادهایم. ملاتونین و کافئین هم دیگر زورشان نمیرسد ما را با هم آشتی دهند.
موضوع محدود به روزها یا ماههای اخیر نمیشودها. از اول با هم همینجور بودهایم.
یادم نمیرود یکی دو سال منتهی به کنکور چقدر از دستش آسی شده بودم. هیچجوره آبمان در یک جوی نمیرفت. هر بار که میخواستم نزدیکش شوم خلقم تنگ میشد – به زمین و زمان بد و بیراه میگفتم.
تقصیر را میاندازم گردن این عصر صنعت و تکنولوژی؛ اینجوری راحتتر است. قدیمترها که این خبرها نبود. چراغی نبود. نور مصنوعی و اضافهای نبود. با غروب خورشید میخوابیدند و با طلوع آن، سرحال بیدار میشدند. ساعت شبانهروزیشان تنظیم بود با طبیعت.
این چند قرن اخیر خیلی چیزها از بین رفت. یکیش هم خواب ما. بله. تقصیر اینهاست. من قاصرم.
2 پاسخ
تا قبل از اینکه مثال ها تموم بشن و بفهمم چی به چیه؛ فکر میکردم بناست به تفاوت دو انسان یا چیزی در معنا و اهمیت این، اشاره بشه(کمی خنده)، ولی خب دیدم راجع بهداشت خواب بود!!
پست اول رو خوندم. ممنون
تلاشش در مخالفت با من از یک انسان هم بیشتر بود.
ممنون که خوندید.